همانا آنچه اینان درآنند-کفروشرک-نابود شونده است وآنچه می کردند بیهوده وباطل است 139گفت آیا به جزالله خدای دیگربجویم وحال آنکه اوست شما را برجهانیان برتری داد 140وآنگاه شما را ازفرعونیان رهانیدیم که شما را به سختی عذاب می کردند پسرانتان را می کشتند وزنانتان را زنده می گذاشتند وشما را در این گرفتاری آزمونی بزرگ ازپروردگارتان بود 141وبا موسی سی شب وعده نهادیم وآن را به ده شب دیگر کامل کردیم پس مدت وعده پروردگاربه چهل شب تمام شد وموسی به برادر خود هارون گفت درمیان قوم من جانشین من باش وبه صلاح ودرست به کوش وازراه مفسدین پیروی مکن 142وچون موسی به وعده گاه ما آمد وپروردگارش با او سخن گفت گفت پروردگارا خود را به من بنما تا به توبنگرم گفت هرگزمرا نخواهی دید ولیکن به این کوه بنگر پس اگردرجای خود قراروآرام داشت مرا خواهی دید وچون پروردگارش برآن کوه تجلی کرد آن را خرد وپراکنده ساخت وموسی مدهوش بیفتاد وچون به خود آمد گفت بارخدایا توپاک ومنزهی به توبازگشتم ومن نخستین ایمان آورنده ام143خداوند فرمود ای موسی من تورا با پیامهای خویش وگفتارم برمردمان برگزیدم پس آنچه به تودادم فراگیروازشاکران باش 144ودرآن لوح ها ازهرگونه پندی وشرح هرچیزی نوشتیم پس آن را با تمام توان فراگیروقوم خود را فرمان ده تا بهترینش را فراگیرند وبه کاربندند زودآ که سرای بدکاران را به شما نشان دهم145بزودی کسانی را که در زمین به ناحق گردنکشی می کنند ازتامل درآیات خویش بازخواهم داشت واگرهرآیتی ببیند بدان ایمان نیاورند واگرراه رشد راببیند آن راپیش نگیرند واگررا گمراهی را ببینند آن را پیش گیرنند این ازآن روست که آیات مارا دروغ انگاشتند وازآن غافل بودند 146وکسانی که آیات مارا ودیدارآن جهان را دروغ پنداشتند کارهایشان تباه ونابود شد آیا جزآنچه که می کردند پاداش می یابند 147وقوم موسی پس ازرفتن او به کوه طوراززیورهاشان پیکربی جان گوساله ای ساختند وپرستیدند که صدایی ازخود داشت آیا ندیدند آن گوساله با آنها سخن نمی گوید وآنها را هدایت به راهی نمی کند آن را به خدای گرفتند که بسیارستمکاربودند 148وچون پشیمان شدند ودیدند گمراه شده اند گفتند اگرپروردگارمان مارا نبخشاید ونیامرزد بدرستی اززیانکاران باشیم 149وچون موسی با خشم واندوه به قوم خود بازگشت گفت پس ازرفتنم بد جانشینی بودید آیا ازفرمان پروردگارتان شتاب کردید چرا به پرستش گوساله روی آوردید ولوحها را بیفکند وسربرادرخود را گرفت وبه سوی خویش کشید برادرش گفت پسرمادرم این قوم مرا بیچاره وناتوان شمردند ونزدیک بود مرا بکشند پس دشمنان را به سرزنش من شاد مکن ومرا ازقوم ستمکارمشمار150گفت پروردگاررا مرا وبرادرمرا بیامرزومارا درمهروبخشایش خود درآرکه تومهربان ترین مهربانانی 151همانا کسانی که گوساله را به خدایی گرفتند بزودی خشمی ازخدایشان وذلتی درزندگی دنیا به آنها می رسد ودروغ پردازان را اینگونه کیفرمی دهیم152
:: بازدید از این مطلب : 91
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0